غیرمنتظره

متن مرتبط با «زانو» در سایت غیرمنتظره نوشته شده است

بی زلف سرکشش سر سودایی از ملال / همچون بنفشه بر سر زانو نهاده ایم

  • از دنیای یه طرفه خسته شدم. دلم می خواد به آدما بگم بیاین یه کم بشینیم با هم حرف بزنیم. حتی مهمونی ها هم دیگه کوچکترین صفایی نداره، وقتی اگه همه ی فکر و ذکر صاحبخونه زیاد کردن لایه های ژله ها و تعداد غذاهای انگشتی و غیره نباشه، بازم همه ش تو آشپزخونه ست(!) و مهمون حواسش به هر چیزی غیر از اونی که باید. اصلا حواسا دیگه هیچ جا نیست. هیچ جا عمیقا حضور نداریم. باید یه دایره ی خیلی خیلی بزرگ بکشن رو دیوار دنیا و فقط یه سال به همه ی اهالی کره ی زمین بگن به مرکز این دایره خیره بشید تا دوباره بتونیم تمرکز کنیم و بفهمیم کجاییم. دلم فقط یه سینی چای می خواد و سه چهارتا دوست که یه شب بشینیم تا خود صبح با ه,زلف,سرکشش,سودایی,ملال,همچون,بنفشه,زانو,نهاده,ایم ...ادامه مطلب

  • "انگار چسبیده ست دنیایی به زانویم"

  •   خاطره ی محرم برای من، خانه ی بابابزرگ است. آن روزهایی که همه بچه بودیم و همه چیزخوب بود. هیئت، سماور چایی و عمو م که مسئول چای بود، جمع شدن همه ی فامیل، تذکرهای عمه که صدایمان از آشپزخانه تا ته هال پیچیده، پارکینگ که می شد هیئت مردانه و میکروفن و زنجیرهای بزرگانه و پارچه سیاه های دورتادورش بی نهایت برایمان جذاب بود و تمام کیف آن روزها به این بود که قبل یا بعد مراسم برویم پارکینگ و به بهانه ی کمک اکتشافات کنیم. روزهایی که بابابزرگ -خدا رحمتش کند - زنده و پررنگ فامیل بود.آن وقتها من نمی فهمیدم غم یعنی چه. روضه یعنی چه. محرم واقعی یعنی چه. ظهر عاشورا برایم پ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها