از دنیای یه طرفه خسته شدم. دلم می خواد به آدما بگم بیاین یه کم بشینیم با هم حرف بزنیم. حتی مهمونی ها هم دیگه کوچکترین صفایی نداره، وقتی اگه همه ی فکر و ذکر صاحبخونه زیاد کردن لایه های ژله ها و تعداد غذاهای انگشتی و غیره نباشه، بازم همه ش تو آشپزخونه ست(!) و مهمون حواسش به هر چیزی غیر از اونی که باید. اصلا حواسا دیگه هیچ جا نیست. هیچ جا عمیقا حضور نداریم. باید یه دایره ی خیلی خیلی بزرگ بکشن رو دیوار دنیا و فقط یه سال به همه ی اهالی کره ی زمین بگن به مرکز این دایره خیره بشید تا دوباره بتونیم تمرکز کنیم و بفهمیم کجاییم.
دلم فقط یه سینی چای می خواد و سه چهارتا دوست که یه شب بشینیم تا خود صبح با هم گپ بزنیم و حرفامون تکراری و ملال آور نباشه.