که یاران فراموش کردند عشق

ساخت وبلاگ

 

تو زخم عمیق سکوت بودی، و سکوت زاینده ی پرسش های ممنوع، که بودن مرا به نگاه تو و سر تکان دادنت به نشانه ی تایید نسبت می داد. من کودکی بودم با ناخن های بلند سر صف سوم دبستان، که پاهایش از خط بیرون نمی زد و مرتب مقنعه اش را صاف می کرد و می ترسید نگاهت کند اما دل توی دلش نبود که چطور می بینی اش. تو هم کلماتت را زندانی کرده بودی و نگاهت را هم که خودم پیش تر از خودم دزدیده بودم. پس زخم شدی و جایت دیر ماند. 

تو را به نیل نسپرده بودم که از نیل پس ات بگیرم. نیل رودخانه ی مادران آشفته حالی بود که آمده بودند بسپارند. مادران آشفته ی عاشق راضی به آنچه که آب می برد و می آورد. مادران سخاوتمند... من تو را به نیل نسپرده بودم; نیل تو را از چنگ من درآورده بود! تو موسی یم نبودی و من شبیه مادرانی که می توانستند جای دریاها و مسیر رودها و سیلاب ها را عوض کنند نبودم. موسی نبودی و من پشت سرت آب نریخته بودم; کاسه را شکستم بودم...

+ نوشته شده در دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۶ساعت 23:26 توسط من |
غیرمنتظره...
ما را در سایت غیرمنتظره دنبال می کنید

برچسب : یاران,فراموش,کردند,عشق, نویسنده : unexpectedo بازدید : 76 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:02